نكات :
1- هدف دین مفهوم بخشی به زندگی انسانی ، توسعه ی عدالت ، و آسایشدر جهان است.
2- از گذشته تا به حال ، اكثر علما و مشایخ و متولیان دین بیشتر به جای اینكه متولی ترویج دین باشند ، از دین و مفاهیم دینی برای حفظ ظاهر و مكنت و قدرت خودشان استفاده كرده اند.
3- دینداران می بایست چیزی از دینشان برای عرضه می داشته اند تا دیگران تمایل داشته باشند در باره این نوع ایدیولوژی بدانند.
4- حفظ برخی از كنش های ظاهری و غافل شدن از اصول دین.
5- اصول دین فقط نماز , روزه ، حج ، و تولی و تبری نیست ، اصلی كه اكثر مسلمانان فراموش كرده اند ، همان اصل عدالت است . اصلی كه ماهیت اسلام (منظورم اسلام ناب محمدی است نه فرقه های شیعه و سنی و... آن ) در آن نهفته است.
6- دینداران ما ظاهرا فراموش كرده اند كه انسان های معاصر در مقایسه با انسانهای روزگاران قدیم سطح فكری و منطق شان بسیار بسیار فراتر است.
7- بسیاری از افراد در بسیاری از جوامع به دلیل عدم شناخت صحیح دین و باور الهی و نیز به دلیل آمیخته شدن مسئله حق و باطل با سیاست ، یعنی حفظ منافع و مصلحت ها، از دین رویگردان شده اند.
8- بی دینی فعلی در جوامع غرب ناشی از برداشت های سطحی مسیحیان از دین مسیح و ترویج خواست های فردی و گروهی (مثل گروه كشیشان كه فقط ادعای خدایی نمی كردند!!)به جای خواست الهی است. تا جایی كه فرهنگ انسانی غرب مدت هاست در مسیر دایره ای حركت می كند و چه بسا به زمان حضرت آدم هم رسید ه باشد.
9- اسلام نیز مانند هر اندیشه ای ، هر جهان بینی با طرفدارانش سنجیده می شود.
اگر یك روز بن لادن خود را ناجی اسلام معرفی می كند، اگر... خود را امیر المومنین معرفی می كند. .. اگر مخالفت با حاكم ... مخالفت با خدا تلقی می شود. دیگر نمی شود در این جامعه به دنبال خدا گشت.
اسلام هیچ جایی نگفته است كه برای پیشبرد خواست های خود ، كودكان مظلوم را گلوله باران كنید. هیچ جایی نگفته است كه بمب به خودتان ببندید و خانه و كاشانه دشمن را با خاك یكسان كنید. با این كارها نمی توان ایمان یك نفر را تغییر داد . نمی توان گفت كه با این كارها به دنبال اسلامیت مان هستیم.
10- مقایسه ای زندگی در زمان پیامبر اكرم (ص) و زمان معاصر اشتباه است. می توان مواردی از زندگی آن دوران را به زندگی در این زمان ربط داد، ولی نمی توان از همه صفحات آن كتاب كپی گرفت.
11- آنچه اسلام را در شبه جزیره عرب به اعراب بادیه نشین انتشار داد ، قدرت و صلابت و نیروی انسانی و ... نبود ، اسلام و سخن پیامبر اكرم(ص) بر حول برابری و برادری بود. عدالتی كه زر دوستان را ناراحت و عصبانی می كرد.
ما چقدر عمل مان با اعتقادمان می خواند . آیا اكنون ما به عنوان یك مسلمان واقعی و نه یك متعصب -چرا كه تعصب هیچ رابطه ای با دین ندارد- انسان را با انسان برابر می دانیم. یعنی اینكه اگر من فلان حق را برای خودم قائلم ، آیا برای انسان مقابلم هم كه توانش به اندازه ی من نیست قائلم؟؟
اگر اینطور نباشد ، باید در باور ها و حرف هایمان تجدید نظر كنیم.