قدیما تقاضا برای استخدام در نیروی های مسلح و نظامی خیلی کمتر از حالا بود ، وقتی به کسی توصیه می کردند که برود و افسر نیروی نظامی یا افسر دولت شود می گفت " نیظامین آروادی اولماق ایسته میر."
"ده ییر دیلر، نیظامی اولساندا ، افسر آدلانیب هشتر خان کیمین یئریسونده ، نیظامین آروادی کیمین سن. هاچان دئدی دور ، دورمالی سان ، هاچان دئدی گئد ، گئد ملی .بللی اولمور هانسی گون هایانداسان."
اوندا مملکه تین وضعی بئله ده ییل دی .
آج لیق واریدی . ظولوم واریدی .شاه واریدی.ایرضا شاهیدی آدی.
اوله نه رحمت ده ییر لر ، آما ، او شاهین ذاتینا لعنت ، مملکه تین جاماعاتین نوکر کیمین بئجر ماق ایستیردی. هیچ نه یی یوخیدی ، فقط امریکالی لار خیابانلاردا ایتلرینن سوله نیر دیلر.
الان وقتی به سطح زندگی بعضی از مفت خور ها و وضع عمومی مردم نگاه می کنم ، یاد آن حکایت هایی می افتم که قبلا می شنیدم و معنی اش برایم گنگ بود.
شاه مخلوع به غیر از افراد دور و بری خود ( که همگی از ملت بهترون بودند) و شاهزاده و عالیجناب و ... خوانده می شدند، یه دسته بندی بزرگتر و سراسری هم داشت که آجان های نظامی (با سلام نظامی هیتلر وار به یاد برتر ی قوم آریایی بر ملت های دیگر ) و فرماندار و بخشدار و البته نیروی هراس انگیز ( به قول خودشان ) ساواک که وظیفه اش سازمان امنیت و .. کشوری بود .کشور که چه عرض کنم ، در ذات همایونی خلاصه می شد.
می گفتند خدا ، شاه ، مملکت.
شاه بعد از خدا خودش را اختیار دار همه کس و همه جنبنده ها می دانست.
در روستا ها هم کدخدای ده و البته ارباب و آقای بالاسر همه کاره ملت بودند. یکر وز مردم روستا را برای بیگاری به دروی محصول ، کاشت یا حتی تمیز کردن منزل شان می بر دندو از ملت کار می کشیدند.
بالاخره خدا صدای فقیر و بیچاره های ژنده پوش و بی کس را شنید. شاه و ایل و تبارش و هر کسی که به قول خودش توی مردم قلدری می کرد ، با ذلیل ترین شکل فرار کردند و البته بعضی هایشان هم ظاهر ا توبه کردند.
رضاشاه کشور را در وجود خودش برای مردم معنی کرده بود. نظام دوهزار و پانصد ساله او ریشه اش کوروش کبیر (شمرده بخوانید!!!) و قانون او نه قانون مشروطیت که قانون سنگ نبشته ! قوانین کوروش بود.
تازگی ها متنی از سخنان شاه فراری را در اینتر نت خواندم که مکالمه تلفنی با یکی از نظامیان نگرانی خود را از سخنرانی یکی از استاتید دانشگاه در ... در باره تاکید بر اجرای قانون اساسی اعلام کرده بود . و گفته بوده که فلانی از قانون حرف می زند ، می خواهد قانون را اجرا کند . و پرسیده بود که حالا باید چکار کنند. و مثل اینکه سخنران هم ( که از قانون دم می زده ، توسط عوامل ناشناس!!!) کشته شده بود.!!!
دی ماه فرصتی دوباره برای مرور خاطرات نحوه واژگونی یک حکومت مستبد حکومتی و احیای ایدولوژی اسلامی است. از بزرگتر ها بخواهید تا در این مورد برایتان حرف بزنند. سخنان شیرین و ناب و حقیقی آنها بیشتر از هزاران تاریخ نویس و راوی متاثر از ادوات دولتی موثر است. دولت شاه برای یاد بود خودش تاریخ را می نوشت. اما تاریخ واقعی سوای از سفر فلان مورخ خارجی به ایران و دیدار با نظامات دولتی و سطحی نویسی های آنهاست . تارخ واقعی در دل اجتماع و مردم آن زمان نهفته ا است .
خدا پشت و پناهتان باشد.
ش. مرادی نوزدهم دی ماه نودو سه.