در زندگی انسان لحظاتی وجود دارد که او باید از میان بیان حقیقت یا اختفای آن ( در نهایت کتمان آن) یکی را برگزیند. بالطبع انتخاب هر یک از این رویگردها به مسیر کاملا مخالف منتهی می شود. بیان حقیقت در بین حکمرانان فاسد گذشته با رنج و سختی مدافعان حقیقت همراه بوده است. اما حقیقت در بند حکمران و زندان و رنج و فلاکت فرد نیست ، حقیقت باید ، صرف نظر از عکس العمل های متعاقب آن ، عینا همانطوری که هست بیان شود. نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر.
درک حقیقت یک موهبت الهی
و بیان آن یک وظیفه شرعی و انسانی است.
حقیقت باید به هر بهایی که باشد ، در میان افراد مطرح شود . هر دو ، کسی که حقیقت را بداند و نگوید و کسی که تلاشی برای درک حقیقت نکند ، مثل گوسفند خواهد مرد. گوسفند چهار پایی که وظیفه اش نشخوار کردن علف و خوابیدن است ، هیچ وقت به ماهیت خود پی نخواهد برد.
هویت خواهی یا هویت طلبی یا حفظ هویت یا هر اسمی که شما بر روی آن بگذارید یکی از بنیان های بشری بوده و حفظ و نگهداری آن وظیفه همه نسل هاست . قبول یک حقیقیت و کتمان آن از سوی افراد ، جریان های قدرت یا ایدیولوژی ها یک چیزی جداگانه است . گاهی حکومت ها اصلا حقی را برای کسی قایل نیستند و جلوی هر گونه مطرح شدن آن را در جامعه می گیرند. من به بر داشت های افراد دراین باره نمی پردازم ، چون نمی خواهم جانبداری کسی را بکنم.
اساس حکومت اسلامی بر دو چیز است : اول قانون اساسی و دوم ولایت فقیه .
یا نه شاید تعبیر شما شاید این باشد که کلا یک چیز است ولایت فقیه .
من قانون را قبول دارم و ولایت فقیه را هم .
اما آنچه می خواهم بگویم در ارتباط با رویگرد های این دو نهاد اسلامی نسبت به حق یک ملت است.
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران این حق هویت خواهی و حفظ آنرا به رسمیت شناخته است . اما با گذشت این همه سال از انقلاب برخواسته از خون پاک شهیدان و جمهوری اسلامی هنوزاین قانون اجرا نمی شود.
خواسته ملت را به صورت واضح بیان می کنم" حق ملت در حفظ هویت فرهنگی و زبانی خود ، فراهم آوردن شرایط تدریس زبان های قومی در مدارس بر اساس مفاد قانون اساسی ، نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر ."
این حق ربطی به کشور های خارجی ، کشورهای همسایه و آمریکا و کاناداد و ... ندارد . این حق در متن قانون اساسی موجود است. پس بیخودی سعی نکنید سخن مرا به انحراف بکشید.
اما در مورد ولایت فقیه باید بگویم ، ولایت فقیه دنباله روی منش ها و اعمال عادلانه متدینین در گذشته است . دنباله روی حرکت امامان و انبیاء. پس در این صورت هم تضادی بین اعاده حق مسلم انسانی و پاسداشت فرهنگ و زبان یک ملت و وظایف ولایت فقیه وجود ندارد. خدا در هیچ کتابی هیچ قوم و قبیله ای را برتر از قوم و قبیله دیگری ندانسته است.هیچ وقت اجازه ریشه کن کردن هویت یک ملت را به کسی نداده است . اگر قرار بود که خداوند متعال قوم و قبیله ای را بیافریند و دوباره یکی از جانشینان او این قوم و قبیله و زبان و هویت آنها را ریشه کن کند.
بی توجهی به فریاد ها و کمک خواهی های کسی که در حال غرق شدن است ، درست عین این است که او را با دستمان خفه اش کنیم. خواه این بی توجهی به صورت آگاهانه باشد یا نا آگاهانه .
ما همه هستی مان ، جانمان را در راه کسی که دلش برای ما بسوزد می دهیم ،و ...
ادامه دارد...